رقصانه

۳ مطلب در مرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

ماندن

این روزها به تغییر رشته و رفتن پی علاقه ام خیلی فکر می کنم ، از طرفی می ترسم این میل تلاشی برای فرار از وضعیت کنونی باشد - که عمیقا رنجم می دهد - آن قدر بی حوصله ام که حتی یک ربع صبر و تحمل برای به پایان بردن این نوشته را بر نمی تابم.از طرفی نمی دانم این بی قراری و ناراحتی و اندوه زدگی مدام از رخوت و سستی و بی مایگی خودم است و به قول مولانا "از همت دون" در خانه ی غمم یا نه ، واقعا دلیلی وراس آن است ؛ افسرده شده ام ، مشکل تیرویید دارم ، ویتامین دی کم دارم یا چه و چه ...

مداما چیزی درون سینه ام در حال دست و پا زدن است که بیرون بجهد و من را بگذارد و برود ، از طرفی غرورم و میلم برای خراب نکردن حال دیگران مجال نمی دهد که خودم رو ابراز کنم و از اوضاع خرابم بنالم-عدم باور و درک درست دیگران هم بی تاثیر نیست-به همین خاطر پیش روان شناس رفتن مرتبا عقب می افتد و من خراب و خراب و خراب تر می شوم.

اما راجع به تغییر رشته ، من سالهاست ! به رها کردن این ریاضی پدرسوخته ! و رفتن به انسانی و آن علاقه های دیرینم فکر می کنم و بارها تا مرز محقق کردنش رفته ام اما هر بار به دلیلی قانع شده ام که بمانم و مهندسی بخوانم (خودم خودم را قانع کرده ام) . از این پا در هوایی خسته شده ام ، از این روی تصمیم ها نماندن ، دلم میخواهد حتی اگر تصمیم هزار باره ام اشتباه بوده یک بار هم که شده پای حرفم بمانم ، غیرت کنم و پای تصمیمم-اگرچه نادرست یا نه تماما درست-بمانم.

کاش یک تصمیم بگیرم...

۳۱ مرداد ۹۷ ، ۱۸:۰۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیکی

حماقت یا چی ؟ :))

عجیبه ولی چند وقتیه حس حماقت می کنم وقتی حس می کنم ممکنه یکی ازم خوشش بیاد ! شاید چون پیش خودم میگم توهمه و از حس بعدش می ترسم ، از حس بعدش وقتی بفهمی کاملا اشتباه میکردی و یه رفتار دوستانه ی ساده بوده ، آخ که چقد از دنیای دو جنسیتی بدم میاد:)))

جالبه حتی وقتی می بینم کسی صفحات اجتماعیم،مثل توییتر، رو فالو کرده تعجب میکنم ، چون فکر می کنم اگه خودم مخاطب صفحه ی خودم بودم فالوش نمی کردم و مثل یه صفحه ی معمولی و گذرا بهش نگاه می کردم !! یعنی واقعا بعضی وقتا از خودم می پرسم آدما چی دیدن تو من که باهام رفیقن ، بهم محبت می کنن ، حرفامو میخونن و هکذا !

۰۵ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
نیکی

افسردگی؟

چند روزیه که فکر می کنم ممکنه دچار افسردگی شده باشم،عموما حالم خوب نیست-خیلی بد است- حتی صبح ها که از خواب بیدار میشم پر از حال بدم ، مداما حس می کنم دلم میخواد گریه کنم ، حس می کنم هیچ چیزی به وجدم نمیاره ، شوق برام یه مفهوم دور شده ، حس میکنم عضله های پیشانیم دچار اسپاسم شده و مقاومت میکنن در برابر باز شدن ، با این که آدم عاطفی ای هستم به طرز عجیبی حس می کنم قابلیتم رو برای دوست داشتن ، برای عاشق شدن و حتی به میل غریزیم رو از دست داده ام.می خوام دنبال نشونه هاش بگردم و اگه حدسم درست بود پی درمان باشم.

راستی جدیدا حس می کنم خیلی از نیچه خوشم میاد ! تناقض نداره با حرفای بالا :)) یه مدل دوست داشتن دیگه است :))

عاشقی بیش تر از هر چیز نیازمند حس لایق دوست داشته شدن بودن درون فرد عاشقه ، نیازمند علاقه ی عاشق به خودش ، حس می کنم پاک از دستش داده ام...

۰۵ مرداد ۹۷ ، ۲۰:۲۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
نیکی